اف14 تامکت در نیروی هوایی ایران (10)

به تاريخ 11 آذر ماه 1361، يك فروند ميگ-25 شناسايي عراق از نوع MiG-25RB عراقي، در شرائطي بسيار سخت، توسط تامكتهاي ايراني ساقط مي‏شود. MiG-25 عراقي با سرعت بسيار وحشتناك به سمت تاسيسات نفتي خارك در حال پرواز بود كه در فاصلهء 113 كيلومتري، افسر رادار (RIO) با آيفون داخلی هواپیما به خلبان تامكت اعلام مي‏‎كند كه هواپيماي عراقي را گم كرده و قادر به رهگيري مجدد آن نشده است. پس از لحظاتي، گزينهء قفل موشك فونيكس در فاصلهء 70 كيلومتري مجددن مثبت مي‎شود. اين فاصله، حداقل فاصلهء لازم براي شليك فونيكس به سمت هدفي است كه در ارتفاع بالاتر و با سرعت بسيار زياد، در حال پرواز مي‏باشد. با اعلام مثبت بودن قفل رادار بر هواپيماي دشمن توسط RIO، و در حالي كه تامكت، با سرعتي بيش از 1500 كيلومتر در ارتفاعي 45 هزار فوتي قرار دارد و در حال اوج‏گيري است، يك تير موشك AIM-54A، در فاصلهء 64 كيلومتری هدف شليك مي‏شود. فونيكس، پهنهء آسمان خليج فارس را درمي‏‎نوردد و چند ثانيهء بعد، به دقت به هدف مورد نظر خود كه يك MiG-25RB (شناسايي) عراق بود، اصابت كرده و آن در ارتفاع 55 هزار فوتي، به طور كامل منهدم مي‎نمايد. شرح بيشتر را در ادامهء مطلب و به قلم تيمسار خلبان شهرام رستمي بخوانيد.

 

شهرام رستمی در جمع دانشجویان خلبانی IIAF در کراچی پاکستان (1967 میلادی)

 

آرزوی درگیری

در اواخر سال 1361، مسئولیت فرماندهی یکی از پایگاههای هوایی به من سپرده شد. این پایگاه، علاوه بر تامین پوشش هوایی مناطق مرکزی و جنوب کشور، ماموریت حراست از پهنهء نیلگون خلیج فارس را نیز عهده‏دار بود. اسکورت کاروان کشتیهای تجاری و نفتکشها در مسیر ترمينال‏های نفتی و بنادر شمال غرب خلیج فارس نیز از جمله مسئولیتهای حساس هواپیماهای این پایگاه به شمار می‏آمد.

 

دوربين عكاسي پرقدرت پانوراما در MiG-25RB

 

دشمن برای شناسایی مناطق حساس و حیاتی و شریانهای اقتصادی، نیاز به وسیله‏ای مطمئن داشت و این نیاز را به تازگی با بهره‏گیری از یکی از بهترین پدیده‏های هواپیمایی شرق، یعنی هواپیمای شکاری اکتشافی میگ-25 تامین کرده بود. این هواپیما به بهترین و قوي‏ترين دوربینهای عکاسی مجهز بود و می‏توانست با پرواز بیش از 2.5 برابر سرعت صوت، در ارتفاعی بیشتر از 70 هزار فوت، ماموریت شناسایی و عکاسی از نقاط حساس را به انجام رساند. نمونهء دیگری از این هواپیما، جهت بمباران ارتفاع بالا در سرعت زیاد برای هدفهای بزرگ، نظیر شهرها، آماده شده بود که بعدها به شکل وسیعی توسط عراقي‏ها، علیه شهرهای کشورمان و به ويژه پايتخت مورد استفاده قرار گرفت.

 

در آن وقت، امکانات پدافندی و پروازی به اندازه‏ای نبود که بتواند از هجوم دشمن به وسیلهء این نوع هواپیماها جلوگیری کند. اجبارن باید چاره‏ای کارساز اندیشیده می‏شد. هرآنچه که به فکر مسئولین نیروی هوایی می‏رسید، با دقت و وسواس، مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار می‏گرفت. جلسات متعددی تشکیل شد تا با بحث در این زمینه، راهکار مناسبی ارائه گردد. در همان روزها، یکی از خلبانان قدیمی و باتجربه، در ماموریتی بر فراز خلیج فارس، با یک فروند از هواپیماهای میگ-25 عراقي مواجه شده بود؛ ولی به دلیل مناسب نبودن شرایط پروازی، برای درگیری با دشمن، وضعیت مناسب و مطلوبی نداشته و امکان رهگیری هواپیمای مهاجم دشمن فراهم نشده بود. لزوم مشورت با خلبانان باتجربه و تحلیل دقیق توانایی‏های هواپیماهای شکاری و موشکهای هوا به هوای آنها، شدیدن احساس می‏شد تا بتوانیم وظیفهء اصلی خویش را انجام دهیم.

 

ميگ25 عراقي در پايگاه هوايي تموز در نزديكي بغداد

 

در یکی از جلسات، ابتدا مروری بر پروازهای گذشتهء خودی و دشمن کرده امکانات طرفین را مورد سنجش قرار دادیم و به این نتیجه رسیدیم که برای رهگیری هواپیماهای میگ-25 که با سرعت و ارتفاع زیاد پرواز مي‏كنند، روش‏هاي موجود، کارایی لازم را ندارند و می‏بایست حتمن شرایط خاصی را به وجود آوریم تا بتوانیم در زمان رهگیری، موفق به دیدن هدف و نگهداشتن آن روی اسکوپ رادار هواپیما و سپس پرتاب موشک بشویم. کلیهء شرکت‏کنندگان در این جلسه همنظر بودند که موقعیت اولیهء هواپیمای شکاری رهگیر، از نظر سرعت و ارتفاع و سمت پرواز و منطقهء ایستایی، از اهمیت حیاتی برخوردار است و انتخاب صحیح آنها باعث خواهد شد تا در هنگام درگیری، که اعشار ثانیه هم ارزشمند است، در انجام کارها عقب نباشیم. به همین دلیل، تغییراتی در موقعیت منطقهء ایستایی و سرعت و ارتفاع هواپیمای شکاری گشت هوایی داده شد و برنامهء توجیهی روش رهگیری و هدف قرار دادن هواپیمای دشمن، برای کلیهء خلبانان پایگاه اجرا شد. من که خود مسئول پایگاه نیز بودم، تقريبن به اندازهء بقیهء خلبانان، در امور پروازها شرکت می‏کردم و امید آن را داشتم که در فرصتی مناسب، به مصاف این سلاح قدرتمند دشمن بروم.

 

 

در روز 11 آذرماه 1361، یکی از ماموریتهای گشت هوایی را در شمال غرب خلیج فارس و در مجاورت جزیرهء خارک برعهده گرفتم. مثل همیشه پس از توجیه كمك خلبان کابین عقب هواپیما و گرفتن آخرین اطلاعات پروازی، جهت انجام ماموریت روانه شدیم. به یاد دارم كمك خلبان کابین عقب که آن روز با من هم‏پرواز (Wingman) ‌بود، بیش از چند ماهی نبود که به آن پایگاه منتقل شده و آموزشهای خود را روی هواپیمایی که پرواز می‏کردیم، تازه به پایان رسانده بود. ما با انجام کارهای اولیه و روشن کردن موتورها و وارسی کلیهء سیستمها، به سمت باند حرکت کرده، به پرواز درآمدیم. مطابق معمول، بعد از بلند شدن و وارد شدن به منطقهء ایستایی، شروع به جستجوی راداری توسط رادار هواپیما کردیم. ایستگاه رادار زمینی نیز با ما در تماس بود و مطابق معمول، به صورت هماهنگ با رادار زمینی، پرواز را ادامه می‏دادیم و هواپیمای سوخت‏رسان هم در منطقهء مشخصی آمادهء سوخت‏رسانی به ما بود.

 

 

پس از حدود دو ساعت که در منطقه بودیم و درست چند لحظه بعد از سوختگیری و جداشدن از هواپیمای تانکر سوخت‏رسان، با خیالی راحت از اینکه در صورت درگیری، سوخت لازم را دارا هستیم، مجددن در منطقهء ایستایی شروع به جستجوی راداری کردیم. با خود می‏گفتم: چقدر خوب است که در این شرایط ایده‏آل، با هواپیماهای دشمن روبه‏رو شوم! از همان روزهای اول فعالیت هواپیماهای میگ-25 دشمن در سواحل و جزایر خلیج فارس، که مدت زمانی طولانی هم از آن نمی‏گذشت، همیشه به این فکر بودم و آرزو داشتم که با آنها روبه‏رو شوم و شاید متجاوز از دهها بار شرایط رهگیری را در ذهنم به تصویر کشانده بودم. آن روز هم مثل همیشه با مروری بر چگونگی درگیری، در این اندیشه بودم که با این وضعیت جدید از نظر تاکتیک، نتیجه چه خواهد شد. ذهنم مشغول این افکار بود که ناگهان کنترلر رادار زمینی اعلام کرد که هواپیمایی با سرعت زیاد و ارتفاع بالا، در حال ورود به منطقه است. طبق گزارش ایستگاه رادار، هواپیمای دشمن که طبق مشخصات اعلام شده، از نوع میگ-25 بود، به سرعت به منطقه نزدیک می‏شد.

 

به یاد آوردم در دورهء آموزشی، با دستگاه سیمولاتور، عينن کارهایی را که حین پرواز می‏توان انجام داد، با آن تمرین می‏کردیم و شرایط و وضعیتهای مختلفی را به صورت مجازی یا شبیه‏سازی انجام می‏دادیم. در یکی از آن تمرینها، استاد پرواز کابین عقب، به من پیشنهاد کرد که رهگیری یک هدف ارتفاع بالا و با سرعت زیاد را (که مخصوص مقابله با همین نوع هواپیمای دشمن بود) انجام دهم و شرایط این گونه پروازها را به وسیلهء کامپیوتر مخصوص در سیمولاتور برنامه‏ریزی کرد. آن وضعیت دقيقن به خاطرم آمد و به یاد آوردم که چطور فاصلهء حدود 100 مایل، در زمان بسیار کوتاهی (شاید در کمتر از 3 دقیقه) سپری شد! در واقع، در چنین شرایطی، خلبان فقط لحظات کوتاهی را در اختیار دارد تا بتواند هدف را شناسایی كرده و روی آن قفل کند و سپس به وسیلهء موشک، آن را ساقط نمايد. همهء این موارد، در عرض چند ثانیه ، به صورت تصویری، از ذهنم گذشتند.

 

در حالی که در ارتفاع 40000 پایی پرواز می‏کردم، مسافت بین دو هواپیما، در مدت بسیار کوتاهی به حدود 70 مایل رسید و من هنوز موفق به پیدا کردن هدف بر روی صفحهء رادار هواپیما نشده بودم. زمان به سرعت می‏گذشت؛ اما بالاخره با تلاش و دقت زیاد، هدف را روی صفحهء رادار دیدم. در آن لحظات، آنقدر از نظر زمان در تنگنا بودم که حتا با كمك خلبان کابین عقب هم با عجله صحبت می‏کردم. زمان به تندی می‏گذشت و دو هواپیما با سرعتی باور نکردنی، به هم نزدیک می‏شدند و تقريبن امید به رهگیری را ضعیف می‏دیدم. خلبان کابین عقب نیز با عجله، مشغول تثبیت هدف در صفحهء رادار بود که متوجه شدم عملیات گرفتن هدف در رادار، کامل شده و فقط یک کار باقی مانده است: شلیک موشک به سوی هواپیمای دشمن. در فاصلهء حدود چهل مایلی هدف، با توکل به خداوند بزرگ، به همکارم گفتم که می‏تواند موشک را شلیک کند و او نيز بلافاصله این کار را کرد.

 

 

در 40 مايلي، رادار را بر روي هواپيماي دشمن قفل كرديم

 

با توجه به اعلام کامپیوتر هواپیما، تمام مراحل: شامل جدا شدن موشک از هواپیما، روشن شدن موتور و اوج‏گیری آن در جلو هواپیما، با موفقیت همراه بود. موشک قدرتمند و دوربرد فونيكس، دل آسمان را شکافت و با چالاکی، به سمت هدف پیش رفت. در این لحظه، ارتفاع ما حدود 45 هزار پا بود و با سرعتی معادل 1.5 برابر سرعت صوت در پرواز بودیم. بلافاصله سرعت هواپیما را کم کردم تا در صورت برخورد موشک به هدف، فاصلهء کافی از انفجار را حفظ کرده باشم. چند ثانیه بعد، دود سفید ناشی از پرتاب موشک را در هوا و جلوی هواپیما دیدم و به سرعت، به کم کردن ارتفاع ادامه داده، به دقت به جستجوی چشمی پرداختم. ناگهان نقطهء سیاهی را دیدم که خط سفید رنگی در پس آن بود و از روبه‏رو به ما نزدیک می‏شد. نقطهء سیاه، هواپیمای ميگ25 عراقي بود و خط سفید، همان خط ابری بود که هنگام پرواز هواپیماها در ارتفاع بالا به جا می‏ماند. به همکارم هشدار دادم که احتمال دارد متقابلن موشکی به طرف هواپیمای ما رها شده باشد؛ لذا با یک گردش سریع به راست، شروع به کاهش ارتفاع کردم. نقطهء سیاه و مسیر سفید رنگش هنوز به ما نزدیک می‏شد. تا حدود ده هزار پا ارتفاع هواپیما را کاهش دادم. به صفحهء رادار نگاه کردم؛ همهء علائم و نشانه‏ها، حاکی از کامل بودن برنامهء رهگیری و تلاقی هدف به وسیلهء موشک پرتابي ما بود و هنگامی که سیستم شمارشگر، زمان پرواز موشک را به صفر رسانید، علامت بزرگ مربوط به اصابت موشک به هدف، در وسط صفحهء رادار درخشیدن گرفت.

 

 

دود سفید ناشی از پرتاب موشک را در هوا و جلوی هواپیما دیدم

 

پس از لحظه‏ای، چشمم به آبهای نیلگون خلیج فارس افتاد که روی آن پرواز می‏کردم. کنترلر رادار زمینی ما را صدا کرد و با خوشحالی تمام اعلام کرد که میگ-25 عراقی سرنگون شده است. در دم، سر به سوی آسمان بلند کرده، از خداوند تشکر کردم. بعدن منابع اطلاعاتی دیگری نیز سرنگونی هواپیمای مذکور را مورد تایید قرار دادند. چند تن از خلبانان اسیر عراقی هم از سقوط هواپیمای میگ-25 مطلع بودند که از آن جمله، خلبان سوخوي-22 عراقی بود که در تاریخ 22 / 12 / 61 اسیر شد و این مورد را همراه با ذکر اطلاعات تکمیلی جالبی بیان داشت. در واقع این حرکت باعث شد که پرواز هواپیماهای میگ-25 عراقی در خلیج فارس قطع شود. یکی ديگر از اسرای خلبان عراقی بعدها اظهار کرد که خلبان میگ-25 مذکور، همان کسی بوده که هواپیمای حامل مرحوم «بن یحیی» (وزیر خارجهء وقت الجزایر) را که در تاریخ 13 / 12 / 60 برای میانجیگری عازم تهران بود، به هنگام ورود به فضای ایران، در نوار مرزی ایران و ترکیه هدف قرار داده و سرنگون کرده بود.

 

منبع: کتاب آذربال

نوشته: Taghdir

 

ادامه دارد.